امروز صب ساعت تقریباً 9 بود به شیدا ملحق شدم .... .......تا یه جایی تو مترو بودیم......وقتی خواستیم از مترو بریم بیرون رفتیم از سوپر داخل مترو خرید کنیم......به شوخی گفتم شیدا بستنی قیفی.... .......گفتم بگیریم؟هر دو خندیدیم... ....من یه هفته ای میشد گلوم درد میکرد و مریض احوال بودم ولی با این وجود کاریو که نباید میکردم کردیم.... ....و تو اون موقع از سال و تو اون موقع از تایم روز یعنی اول صب یه بستنی قیفی واسه خودم و واسه شیدا هم یخی گرفتم + یه سری خوردنی.....رفتیم تو اتوبوس وقتی که حرکت کرد ما هم بستنی ها را خوردیم... ....اون روز فهمیدم که بستنی تو فصل زمستان باعث گرم شدن آدم میشه......یعنی شیدا گفت.........
ساعت 11 اینا بود که تو ترافیک بودیم خییییلی دیر رسیدم سر کلاس.....ساعت12:15 تایم استراحت بود.....رفتیم تو سلف......
راستی به یه موضوع دیگه هم پی بردیم......
وقتی شیر آب دستشویی رو باز کردم از اینور آب از شیر آب روشویی اومد بیرون.....هر چی فشارشو بیشتر میکردم از اینور آب بیشتری میومد.......از طرفی از اینورم آب رو که باز میکردیم از شلنگ دستشویی آب میریخت بیرون.....
با شیدا سر این مساله کلی خندیدیم ولی من یادمه دو بار اینا از اونجا آب خورده بودم......
با منیره کلی گپ زدیم.......و در آخر بعد از امتحان میان ترم راهی ترمینال شدیم و به سمت خانه و کاشانه حرکت کردیم.......
تو راه برگشت لقمه هایی رو که شیدا درست کرده بود رو خوردیم......و تا یه مسیری با هم بودیم........ 
نظرات شما عزیزان:
|